• وبلاگ : بيم عرف ت :: طرحي نو در وبلاگستان مذهبي
  • يادداشت : متي ترانا و نراك...؟!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مسير كاروان حق و حقيقت رو به منزلگه نهائى شهيدان و سعادتمندان ابدى و پيامبران الهى است

    چه روزها که يک به يک غروب شد نيامدي

    چه اشک ها که در گلو رسوب شد نيامدي

    خليل آتشين سخن،تبر به دوش بت شکن

    خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي

    براي ما که خسته ايم و دل شکسته ايم نه

    براي عده اي ولي، چه خوب شد نيامدي

    تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

    دوباره صبح، ظهر، نه ،غروب شد نيامدي

    + تهيدست 

    بسيار زيبا يود و بسيار شادمان كننده.. از آمدنش بگو هرچند كه رويي نداريم در چهره اش بنگريم..و چيزي نداريم كه از آمدنش استقبال كنيم.. اما منتظريم كه او بيايد.. شايد او بيايد و ما را رو سپيد كند.

    ايم منت واقعا زيبا بود شايد قشتنگ ترين مطلبي بود كه توي وبلاگت خوندم.

    موفق و پيروز باشي

    + غريبه 

    خيلي لذت بردم هم از متن زيبا در رابطه با ظهور آقا و هم از قسمت لينك هاي مرتبط

    خلاصه صفا كردم.

    موفق باشي

    ياعلي

    پاسخ

    الحمدلله... دعا بفرماييد! --- يا علي

    سلام خيلي زيباست شايد چون نام آفريننده زيبايي هاست .

    خيلي بدردم خود خيلي خيلي

    يا حق

    پاسخ

    و عليکم السلام... يعني که خدا با توست! ديگه چي ميخواي..؟!!خوشحالم که به دردتون خورد... الحمدلله --- يا علي
    وبلاگ شهيد محمود کاوه به همت جمعي از بچه هاي مشهد راه اندازي شد.

    ... خدايا چگونه بنگرم اشک هاي کودکي را که در جستجوي مادر ، با دستان نحيف خود ، آوارها را مي کاود

    و چگونه تسکين دهم مردي را ، که ديگر هيچ کس را ندارد ، و چگونه تاب آورم نگاههاي ملتمسانه مادران را ، به گهواره هايي که اينک سراسر خون است . ديگر بوي گلهاي بهاري به مشام نمي رسد ، عطر خون فضا را آکنده است . مردان آرزوي مرگ دارند تا به عزيزان خود بپيوندند . هيچ کس را تاب سخن گفتن نيست . اينک اينجا همه با چشمهاي خود سخن مي گويند ... و تنها يک پرسش دارند :

    به راستي اينگونه سرنوشت ، مستوجب کدامين گناهمان بود ؟

    ...
    و سکوت تنها صدايي است که شنيده مي شود !!