يک استکان يادِ خدا بايد بنوشم
شيطان/ اندازه يک حبّه قند است/ گاهي مي افتد توي فنجانِ دلِ ما/ حل مي شود آرام آرام/ بي آنکه اصلا ً ما بفهميم/ و روحمان سر مي کشد آن را/ آن چاي شيرين را/ شيطان زهرآگين ِديرين را/ آن وقت اوخون مي شود در خانه تن/ مي چرخد و مي گردد و مي ماند آنجا/ او مي شود من...
متن كامل:
http://www.nooronar.com/besmellah/archives/poem/86/5/000619.php