سلام. اين هم شعري كه گفته بوديد بنويسمش: عفو تو چنديست ملاقات نكردمشرمندگيام را به تو اثبات نكردمپر بستهي نفسم، كه زمينگير نشستممن فكر پريدن به سماوات نكردماز چيست دگر حال مناجات ندارم؟!يکبار به شوق تو مناجات نکردم!از خاطر آشفته و قلب کدر خويشبا اشک سحر دفع بليّات نکردمبر هرچه دلم خواست، برآن فخر نمودمبر بندگي ات هيچ مباهات نکردميا فاطمه گفتم، به گنه روي نمودمشرم از نگه مادر سادات نکردمگفتم مه غفران كه رسد، توبه نمايماما سر اين سفره مراعات نكردمهر شب كه كم آريم، فقط واسطه روضهستصد شكر كه بيروضه مناجات نكردمهر جا كه روم، وقف گل عسكريام منهرچند كه با يار ملاقات نكردمصد بار به خاك قدم يار فتادمافسوس كه با يار ملاقات نكردم...اين شعر رو حاج منصور ارضي در يكي شب رمضان هشتاد و سه خونده. البته من يه مقداري توش دست برده بودم؛ شاعرش رو هم نميشناسم. ...طبع ميخواهد... كه ما نداريم!....ياعلي.