خاک مي خواندمراهردم به خويش مي رسندازره که در خاکم نهند
آه ، آه!!.. شايد عاشقانم نيمه شب گل بر روي گور غمناکم نهند
ليک ديگر پيکر سرد مرا......... مي فشارد خاک دامنگير خاک
بي تو دوراز ضربه هاي قلب تو قلب من مي پوسدآنجازيرخاک
بعدها نام مرا باران وباد........ نرم مي شويند از رخسارسنگ
گورمن گمنام مي ماند به راه... فارغ از افسانه هاي نام وننگ