مسير كاروان حق و حقيقت رو به منزلگه نهائى شهيدان و سعادتمندان ابدى و پيامبران الهى است
چه روزها که يک به يک غروب شد نيامدي
چه اشک ها که در گلو رسوب شد نيامدي
خليل آتشين سخن،تبر به دوش بت شکن
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي
براي ما که خسته ايم و دل شکسته ايم نه
براي عده اي ولي، چه خوب شد نيامدي
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه ،غروب شد نيامدي
بسيار زيبا يود و بسيار شادمان كننده.. از آمدنش بگو هرچند كه رويي نداريم در چهره اش بنگريم..و چيزي نداريم كه از آمدنش استقبال كنيم.. اما منتظريم كه او بيايد.. شايد او بيايد و ما را رو سپيد كند.
ايم منت واقعا زيبا بود شايد قشتنگ ترين مطلبي بود كه توي وبلاگت خوندم.
موفق و پيروز باشي
خيلي لذت بردم هم از متن زيبا در رابطه با ظهور آقا و هم از قسمت لينك هاي مرتبط
خلاصه صفا كردم.
موفق باشي
ياعلي
سلام خيلي زيباست شايد چون نام آفريننده زيبايي هاست .
خيلي بدردم خود خيلي خيلي
يا حق
... خدايا چگونه بنگرم اشک هاي کودکي را که در جستجوي مادر ، با دستان نحيف خود ، آوارها را مي کاود و چگونه تسکين دهم مردي را ، که ديگر هيچ کس را ندارد ، و چگونه تاب آورم نگاههاي ملتمسانه مادران را ، به گهواره هايي که اينک سراسر خون است . ديگر بوي گلهاي بهاري به مشام نمي رسد ، عطر خون فضا را آکنده است . مردان آرزوي مرگ دارند تا به عزيزان خود بپيوندند . هيچ کس را تاب سخن گفتن نيست . اينک اينجا همه با چشمهاي خود سخن مي گويند ... و تنها يک پرسش دارند : به راستي اينگونه سرنوشت ، مستوجب کدامين گناهمان بود ؟ ... و سکوت تنها صدايي است که شنيده مي شود !!