امسال محرم آواره ی بیایان دلِ تنگِ خودم بودم!! دلواپس جای خالی حزنی که در دلم کم رنگی میکرد!! در کوچه های این شهر خاکستری قدم می زدم ... و منتظر شنیدن خبری از کسی یا چیزی در قلب خود بودم! منتظر شنیدن یک نغمه حزن انگیز... یک ناله جانسوز ، یک شعر پر سوز... دلم برای نگاه کردن یک لحظه حتی.. به یک اخلاص مجسم! تنگ شده بود... برق عرقی که روی پیشانی چای ریز های مجلس حسینی نشسته بود برایم از هزار نوحه و روضه زیباتر بود... غبطه می خوردم به همت آنهایی که در سرمای این روزها در خلوت شبها... داربست های تکیه ها را بستند... یا به صفای تواضع تمام مدیران و مشاهیر این روزگار.. که سینه زدن وسط حلقه حسینی و به سر زدن ها را باعث کم شدن شأن و مقامشان نمی دانند... یا به صداقت تمام صداهایی که به ناله در این ایام... در سوگ مولای دو جهان بلند شد! و نیازی به سیستم اکو و دم و دستگاه چند میلیونی نداشت!! ناز قدم های آن دسته های عزایی که اشک می ریختند و به سر و سینه می زدند.. و عَلَمی در جلوی دسته شان نبود... و یا فخرشان به بزرگتر بودن طبلشان نبود!
دوست داشتم خودم را در نقطه ای به دور از ذات کثیف تمام کسانی که گریه های عزاداران سید الشهدا را ناشی از عقده های درونی و مشکلات روانی می دانند، بپندارم!!
و اکنون ای مولا و آقای ما... دوست دارم به دور از همه این دغدغه ها و افکار... در گوشه ای بنشینم و با خود بیاندیشم! و سوالاتم را تو پاسخ بگویی... که تو محتاج کدامین اینهایی...؟! محتاج سینه زدن ها... یا بر سر زدن ها... که "هل من ناصر.." یعنی چه؟ یا اینکه چرا گریه کردن بر مصائب تو گناهان را می شوید؟!! که مقصود از این تکیه ای که به این زحمت برپا شد چه بود... از این شور و عزا.. مقصود چه بود؟! یا آن اشک هایی که ریخته شد! ...یا آن قربانی هایی که سر بریدند! ...یا آن فریاد ها و ضجه هایی که زده شد!؟؟ که مقصود از این آتشی که تو در دامان کائنات انداختی چه بود؟؟ چرا باید تو مظلوم شوی؟! چگونه می توان باور کرد که امید دل ما، امروز خود را برای در آغوش گرفتن شمشیرها آماده کرده است؟ ای رحمت خداوندی، صراط مستقیم، ای راهنمای طریق، .. امام ما... آیا رفتن را به ماندن ترجیح داده ای؟!! ...آیا از ما دل بریده ای؟! قصد سفر به حرم مقدس خدا را کرده ای... آن بالای بالا.. آنجا که ملک مقربی رخصت حضور نمی یابد!! فکر نمی کنی که دیگر به گرد پای تو هم نمی رسیم؟!! عزیز دل ما... پاره تن ما... ای نور دیده! قصد کجا کرده ای... ؟؟ می دانم... می روی تا راه را برای ما کوتاهتر کنی.. می دانم که می روی.. تا خود را سپر بلای ما کنی.. می دانم که در هر زخم که بر تن تو می نشیند.. حسابی است! پیکر پاره پاره تو نامه اعمال اولین و آخرین است! و نامه اعمال همه سپید شد چراکه در میان سرخی خون زخمها و رگهای بریده ات ای خون خدا، کسی نتوانست اثری از زشتی ها و پلیدی ها بیاید.. زخم بر زخم تو می نشیند.. و نیزه نیزه بر تن تو فرود می آید.. سر از تن تو جدا می شود... !! سبحان الله... ببین سرخی خون تو با سیاهی نامه ما چه کرده...
قیامت کرده ای فرزند فاطمه... قیامت....... زمین را به پرواز آسمان برده ای و آسمان را خاک نشین کرده ای... جهنم را در آتش عشق سوزانده ای و اهل عالم را در بهشت ساکن کرده ای... در برابر حرارت عشق تو ... جهنم هم رنگ باخته!
و در آخر آن شد که شد.. ای کشتی نجات، همه را از صراط گذراندی... ابا عبدالله... کار را تمام کرده ای... محشر بپا کرده ای... راست گفت برادر گرامیت که لا یوم کیومک یا اباعبدالله... چرا که حتی قیامت هم به پای روز تو نمی رسد..
هرگونه استفاده از مطالب و
فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003 قدرت گرفته از پارسی بلاگ
No
Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use
all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003 Powered by Dear "Parsiblog.com"