من در دورهای در مورد چمران کار میکردم. به خاطر مخالفت، بعضا بخشهای زیادی را سانسور کردیم اما معتقدم که الان باید آن مطالب گفته شود. چمران طی سالهایی که در امریکا بود، عاشق دختری میشود که بعداً هم اسمش را عوض میکند و پروانه میگذارد. با او ازدواج میکند و سالهای بعد صاحب سه فرزند میشود. چمران همسرش را راضی میکند تا با او به مصر و بعد لبنان بیاید. آنها مدتی هم در لبنان باهم زندگی میکنند اما بعد از مدتی کاسه صبر همسرش لبریز میشود. خانم ربابه صدر که این سکانس را تعریف میکرد، میگفت که خیلی سکانس درامی بود. شاید تصور شود که چمران هم مثل هر مرد دیگری که در شرایط سخت مبارزاتی قرار گرفته، همسر و فرزندانش حاضر نبودند با او زندگی کنند و او ترجیح میدهد به مبارزات خود ادامه دهد و از زندگی شخصیاش بگذرد اما خانم صدر میگفت: «روزی که چمران خانوادهاش را به فرودگاه میبرد من همراهشان بودم. چمران در تمام طول مسیر گریه میکرد یعنی در نهایت عشقی که به همسر و فرزندانش داشت، آنها را ترک کرد. اما مسئله مبارزه آنقدر برایش مهم بود که راضی به این جدایی شد. پس از مدتی همسر چمران تلاش کرد تا وی را وادار کند تا هراز گاهی به دیدن آنها برود اما چمران گفت دیگر تمام شد. واقعاً دنیا را با تمام ویژگیهایش طلاق داد و دیگر هم سراغ آنها نرفت. این نرفتن حتی بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. او به همسرش گفت: «یا با من بمان و به این زندگی با همه ویژگیهایش ادامه بده یا برو. بعد از مدتی فرزند پسرش در سواحل امریکا غرق شد.» هماکنون دو دختر و همسرش در قید حیات هستند. هرگز هیچکس نخواست چمران را از این منظر ببیند.
منبع: مصاحبه ای با مهدی همایونفر (از اعضای اصلی گروه جهاد تلویزیون در زمان جنگ) سوره. شماره 24.(فروردین و اردیبهشت 85)
|