با اینکه از فرماندهان مهم سپاه بود کمتر کسی مهدی را در لباس سپاه دیده بود. خودش دوست داشت بسیجی باشد و همیشه در لباس بسیجی بود.
آنروز باید در جلسه مهمی شرکت میکرد برای همین لباس سپاه پوشیده بود. یکی از پاسداران تازه وارد، از آنها که تازه مراحل گزینش و آموزش را پشت سر گذاشته بود، او را در این لباس دیده بود و با کمال بیادبی به او گفته بود که مجاز نیست وقتی در سپاه پرونده ندارد لباس سپاه بپوشد!
همه از خجالت سرشان را به زیر انداخته بودند و کسی جرأت نکرده بود در حضور مهدی حرفی به آن شخص بزند. اما مهدی در کمال آرامش از آن پاسدار خواسته بود که پیراهنی برای او بیاورد تا لباس سپاه را عوض کند. آن پاسدار هم در کمال وقاحت رفته بود و پیراهنی برای مهدی آورده بود و مهدی خیلی عادی و بدون اینکه تغییری در حالش ایجاد شود لباس سپاه را در آورده بود و آن پیراهن را به تن کرده بود و با همان پیراهن هم رفت توی جلسه. (نقل از جناب محمد مولوی)
پینوشت یک: روایت فوق یکی از دهها روایات ناگفته و نا شنیدهای است که از زبان رزمنده با اخلاق و باصفای لشگر عاشورا جناب محمد مولوی در سفر جنوب امسال در مورد شهید باکری شنیدم.
هرگونه استفاده از مطالب و
فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003 قدرت گرفته از پارسی بلاگ
No
Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use
all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003 Powered by Dear "Parsiblog.com"