امروز عید است.. خبر آمده که محمد (ص) ،جانم به فدایش، مبعوث شده! اما صحن مسجد الحرام هنوز در انتظار ظهور مردی هم نام اوست!
امروز عید است.. فردا حسین (ع) قصد مکه می کند!!
مسافر کربلا ولی دست از نوشتن برداشته!
دبشب شب عید بود! ستارگان دیشب سرخ بودند.. ترکش های کینه و بی مهری بر پیکرشان نشسته بود..
میثم و تخریبچی و معبر و تک تیرانداز، اخراجی شده اند!! ... گویی پس از بعثت وقت هجرت رسیده است!
امروز عید است.. رسول خدا (ص) مبعوث شده.. اما امر کرده اند در خانه علی (ع) برویم.. آخر.. رمضان نزدیک است!! علی (ع) هم دارد می رود!!
امروز عید است.. علی و مهدی از مشهد پیامک زده اند که دعاگو هستیم.. خوشا به سعادتشان.. یادش بخیر سالهای پیش ماه رجب، ما هم مشهد بودیم..
امروز عید است..
حسین پیشمان نیست! رفته است بوی حبیب را در کوچه پس کوچه های مکه.. استشمام کند و برگردد..
آه... که مکه من.. در پشت پنجره ی قلبم جامانده! هنوز لایق نشده ام،حتی عطر پیغمبر را، استشمام کنم!!
عیب ندارد.. اگر کربلا و نجف و سامرا و کاظمین نرفته ام.. لااقل دلم خوش است، که راه کهف را خوب بلدم!
بغض گلویم را میفشارد.. پای بلا بر روی سینه ام سنگینی می کند.. این نفس، امانم را بریده..
حاج منصور دارد ناله سر می دهد.. می گوید:
یاران بی مهر و وفا.. کجایید؟! یادی ز ما جامانده ها نمایید..
آن روز های بی ریا کجا رفت؟!! آن صور و ساز دلنشین یاران.. سربندها.. روی جبین یاران..
صدای قرآن به گوش میرسد.. من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه.. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر...
انگار تنها قرآن است که صوتش با ساز دل ما هم نواست.. آه.. قرآن.. تو هم مگر غریبی؟!!
در دلم ندبه می خوانند.. یکی ناله سر میدهد:
«عزیز علی ان ابکیک و یخذلک الوری.. و لا اسمع لک حسیسا و لا نجوی..
آیا یاری دهنده ای هست که مرا در ناله ام یاری کند؟ آیا نالانی هست که او را در ناله اش یاری دهم؟ آیا به کوی تو ای پسر فاطمه.. ما را راهی هست؟! »
دلم هوای روضه کرده.. روضه خوان کجاست.. آتش بیار این معرکه، آن میگسار کجاست؟!