« همین تابستان بود که توی کلاسم بود و بالای سرش می ایستادم که بهتر یاد بگیره... و راحتتر سوالاتشو ازم بپرسه.. همین چند وقت پیش بود که با هم جلسه داشتیم و من دبیر جلسه بودم و وقتی می خواستم اسمشو بنویسم باهاش شوخی می کردم و بهش می گفتم: "قیطاسی"با "ق" صابونه یا با "ط" دو چشم!!؟؟ و حالا... وقتی که هنوز طنین صدای خنده هایش در گوش توست... آگهی فوتش را روی تابلوی اعلانات می بینی! چه کسی فکرش را میکرد؟! من که دوستش بودم یا پدر و مادرش که از هر کسی به او نزدیکتر بودند؟! آیا سالیان قبل که او متولد شد، پدر و مادرش می دانستند که فرزند عزیزشان 17-18 سال بیشتر میهمان آنها نیست؟! »
اینها جملاتی بود که این چند روزه از ذهنم می گذشت و وقتی همّ و غمّی از رفتنش بر دلم می ماند برای شادی روحش دعا می کردم و صلواتی می فرستادم... انالله و انا الیه راجعون! و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.. آقا مهرداد قیطاسی... دوست عزیز ما... وقتی که ماه رمضان هنوز به نیمه نرسیده بود.. با زبان روزه... جان به جان آفرین تسلیم کرد!
هرگونه استفاده از مطالب و
فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003 قدرت گرفته از پارسی بلاگ
No
Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use
all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003 Powered by Dear "Parsiblog.com"