یادت بیاید... وقتی که خانه کعبه شکافته شد و او در دامان مادرش ازآن بیرون آمد.. وقتی که خدای تبارک و تعالی، خود برای او اسم انتخاب کرد.. وقتی که با رسول خدا وارد خانه کعبه شد و روی دوش پیامبر رفت و بتها را شکست.. وقتی که روزها و شب ها با پیغمبر بود و با ایشان سر یک سفره می نشست و رسول خدا برایش لقمه می گرفت.. وقتی که در لیلة المبیت در بستر رسول خدا خوابید که جان ایشان محفوظ بماند.. وقتی که در جنگ احد در حالیکه تمام بدنش از زخم پر شده بود، با تمام وجودش از رسول خدا دفاع کرد و ندای لا فتی الا علی را زمزمه لبان فرشتگان مقرب خدا کرد.. وقتی که در جنگ با یهودیان کوردل، درب خیبر را از جا کند و لرزه بر اندام آنها انداخت.. وقتی که پشت تمام قهرمانان عرب را به خاک مالید و شجاعترین شجاعان شد.. وقتی که رسول خدا در غدیر خم دستش را بالا برد و او را جانشین بعد از خود معرفی کرد.. وقتی که رسول خدا در دستان او جان داد و به قول خودش ..جان گرامی او از بین سینه و گردنش گذشت!! وقتی که دستانش را بستند و عمامه به گردن، و کشان کشان او را برای بیعت با خلیفه بردند!!؟ وقتی فاطمه اش را مضروب ساختند و او ذره ذره در جلوی چشمانش جان داد و با دستان خویش شبانه او را به خاک سپرد... وقتی که 25 سال خون دل خورد.. و خوار در چشم و استخوان در گلو ماند و برای حفظ دین خدا سکوت کرد.. و شب هنگام، درد دل خود را با چاه گفت!! وقتی که خلیفه شد و اموال بیت المال را برگرداند و از فقیر و غنی همه را به یک اندازه از بیت المال سهم داد! وقتی که شبها کیسه بر دوش، آواره کوچه ها می شد که مبادا در محدوده خلافتش کسی گرسنه سر بر زمین بگذارد! وقتی که یتیمان را بر دوش خود سوار می کرد و به آنها سواری میداد تا مگر لبخندی بر لبانشان بنشیند! وقتی که شب تا سحر، هزار رکعت نماز می گزارد و در مناجات هایش به خدا می فرمود: « پروردگارا! گناهان علی را ببخش و او را عذاب نکن! » و از هول و ولای قیامت به خود میپیچید و آه سر میداد و خود را به خاک می مالید و باز می فرمود: «پروردگارا! اگر مرا از همنشینی با اولیائت بازداری و بواسطه گناهانم جهنم را جایگاه من قرار دهی... آنگاه آه و زاری و گریه ام فراوان خواهد شد و در میان اهلش فریادی بلند سر خواهم داد و خواهم گفت که تو را دوست دارم!! » وقتی که... در محراب کوفه شقی ترین مردم، قربة الی الله، فرق او را با شمشیر زهرآلود شکافت! . . . و اکنون مولای خود را می بینی که از پس حوادث روزگار... امروز در بستر افتاده و دستمال زردی به سرش بسته که تو نمی توانی بفهمی، زردی دستمال بیشتر است یا زردی چهره مبارکش؟! بنگر... این مولای توست.. خوب نگاه کن! این پیرمردی که امروز ناتوان و بیهوش در بستر افتاده یکتا یار باوفای رسول خداست! بنگر.. صراط مستقیم خدا را، که امروز قصد سفر کرده! بنگر.. حبل الله المتین را، که سم ناجوانمردی بر تنش اثر کرده! بنگر دستانش را... همان دستانی که روزی در بالاترین ارتفاع دشت غدیر قرار داشت! بنگر پاهایش را... همان پاهایی که از برای مجاهدت در راه خدا یک لحظه آرام و قرار نداشت!
ای مردم.. امروز در حالیکه لبخند بر چهره هاتان است، اشک بریزید! امروز در حالیکه گریه می کنید، بخندید! امروز در میان شیون هایتان، قهقهه بزنید! امروز آهسته و شتابان راه بروید و از فرط شادی بر سر بکوبید! آه.. آه.. امروز... از اعماق وجودتان آه بکشید! چراکه امروز مولای شما خوشحال است!!
می گوید: برای چه گریه می کنید؛ حال آنکه امروز، روز دیدار است!! می گوید: امروز رسول خدا منتطر من است! می گوید: این فاطمه است که انتظار مرا می کشد که به نزدش بروم... می گوید: اکنون وقت آرامش و استراحت است.. به خدا قسم که راحت شدم!
و لحظاتی بعد، من و تو را در عمق خنده های پرمعنایش تنها می گذارد که سالیانی دراز بنشینیم و فکر کنیم که چه کردیم با دل او ...
هرگونه استفاده از مطالب و
فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003 قدرت گرفته از پارسی بلاگ
No
Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use
all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003 Powered by Dear "Parsiblog.com"