همه کشور حال و هوای انتخاباتی گرفته! از رسانه ملی گرفته تا مجله ها و روزنامه ها و اینترنت و حتی چهره ی تهران!! دیروز توی اتوبوس بودم داشتم به در و دیوار نگاه می کردم!! پیش خودم می گفتم این نماینده های ما رو ببین تو رو خدا!! بعضی هاشون که ادعای اینو می کنن که ما تهران را آباد می کنیم.. بیان و ببینن که (علی رغم اینکه شهرداری جایگاههای مخصوصی برای تبلیغاتشون نصب کرده) چه جوری با چسبوندن تبلیغات خودشون روی دیوار خونه مردم و پایه های پل ها و روی ایستگاه های مترو و ... تهران رو به افتضاح کشیدن!! انگار نه انگار که که مملکت اسلامیه!! حق الناسی گفتن، بیت المالی گفتن... همیشه از این بخش انتخابات بدم میومده.. متاسفانه هیچ اقدامی هم علیه اینگونه کارها انجام نمی شه که اقلا یه چنین نماینده هایی رو جریمه کنن یا حذفشون کنن یا ..! از شعارهایی که دادن که دیگه نگو و نپرس!! ... رفاه اجتماعی، تفریحات رایگان، فضاهای ورزشی، تهران پیشرفته،... داشتم از خیابون رد میشدم دیدم یکیشون نوشته : «با ذکر یک صلوات برای توسعه شهرمان به فلانی رای می دهیم!!!! » ازش یه عکس گرفتم.. که ببینید... آخه یعنی چی؟! منظورت چی بوده؟! و بیچاره اون کسی که بخواد با این شعارها نماینده مورد نظرش رو پیدا کنه!! راه و رسم انتخاب رو مردم ایران دیگه خوب می دونن و به نظر من نیازی به اینهمه تبلیغات و شعارهای واهی هم نیست!! و الحمدلله که برای ما مسلم است که باید به چه کسانی رای بدهیم...!
* در میان کلمات، کلمه ای بدین زیبایی بسیار کم است: «بسیجی»... نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ میرود و نه از لحاظ ایماژی (تصویری) که در ذهن می سازد، نه.. جای این حرفها اینجانیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در «آوردگاه جهاد در راه خدا» تحقق یافته است.
** سابقه حصور بسیجی ها در رکاب انبیاء و اولی الامر در همه تاریخ بعثت انبیاء می توان جست: « و کَاَیِّنَ مِن نَبیٍّ قاتَل مَعَه رِبّیّونَ کَثیر ٌ... (146 آل عمران) » وقتی مومنین مسلح شوند، قدرت خدا در جماعت آنان ظاهر می شود. و مگر نه این است که ما امروز بزرگترین قدرت جهان هستیم؟
*** بسیجی خود را در نسبت میان مبدا و معاد و انتظار موعود می بیند؛ و با این انتظار، هویت تاریخی انسان را باز می یابد. او آسایش تن را فدای کمال روح می کند و خود را نه در روز و ماه و سال و شهر و کوچه و خیابان، که در فاصله میان مبدا و موعود تاریخ باز می شناسد و برای مبارزات فردا آمده می شود.
**** ... و باز در این میان بسیجی حزب الله تنها و غریب است و با آن چوب زیر بغل و پای مصنوعی و دست فلج و موی کوتاه و محاسن و لباس ساده و فقیرانه و لبخند معصومانه ، مظهری است از یک دوران سپری شده که با "خونین شهر" آغاز شد و در "والفجر 10" به پایان رسید و بعد از "مرصاد" از ظاهر اجتماع به باطن آن هجرت کرد و بیماردلان را در این غلط انداخت که "دیگر تمام شد!! "
سرهاشان از فرط تواضع به زیر افتاده درحالیکه جایگاهشان غرورآورترین جایگاه عالم هستی است!! لبان خشکیده شان نشان از عطشی دارد که جز با آب حیات ابدی، برطرف نمی شود و گام های استوارشان هربار محکم تر از قبل بر صراط مستقیم خداوندی کوبیده میشود! شرم و حیاشان زبانزد خلق خداست ولی در میدان نبرد جسورترین مردان زمین اند! عاشقانی که پیران طریق به گردپای آنان نمی رسند.. چرا که ذره ذره وجود خود را به آب چشمه خلوص متبرک کرده اند! دل از دنیای دنی بریده اند و چنان خود را در وجود او گم کرده اند که گویا هیچگاه به دنیا نیامده اند!!! اگر مهرشان به دلت نشست و حس کردی که چقدر دل کندن از آنها برایت مشکل است.. مبادا به خود نهیب بزنی..!!؟ جای هیچ سرزنش نیست، چرا که به دردی مبتلا شده ای که خدای عالم نیز بدان مبتلاست!
خیانت در امانت، تهمت، غیبت، بی ارزش شدن حق الناس، تجسس در زندگی خصوصی افراد، با آبروی مردم بازی کردن، ... وبلاگ بی معرفت امروز بعنوان یک رسانه مذهبی، ابراز تاسف می کند... آی مردم... به خدا قسم، خدا شاهد کارهای ماست!! امّا.. به قول شهید آوینی امان از غفلتی که ما را در خود فرو برده است!! جمعه ای دیگر هم گذشت و باز هم پسر فاطمه نیامد... ..چرا؟
سحرخیزی اش تو را مانند عابدان شب زنده دار کرده! و ناتوانی روزه تو را از حرفهای بیهوده زدن بازداشته و وقار تو را افزوده.. 30 روز است که قسم دروغ به خدا و پیغمبر نبسته ای.. بعد از اینکه که یک ماه شیطان در غول و زنجیر بود و از شر وسوسه هایش راحت بودی؛ فهمیدی که خیلی اوقات آنکس که امر به سوء میکرد نفس خودت بود!! و به بهانه نخوردن و نیاشامیدن یاد گرفتی که چگونه به او "نه" بگویی.. و امروز باید لبان خشکت را با ندای تکبیر خیس کنی! آری.. نسیم "شهر رمضان" آمد و از "الذی انزل فیه القرآن" هم گذشت! و ما را با "لعلکم تتقون" اش تنها گذاشت! فرزند آدم خوب گوش کن... آیا می خواهی تو را از راز رمضان آگاه سازم؟!
آمد که به تو بگوید: فاصله تو تا علی، تنها به اندازه یک نه گفتن است! آری.. میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
سلام علیکم: هفته پیش رفته بودم نمایشگاه قرآن؛ یه گزارش تصویری ازش تهیه کردم. به شما هم توصیه می کنم اگه فرصت کردین حتما برین.. خالی از لطف نیست؛ هم بخش نمایشگاهیش جالبه و هم بخش فروشگاهیش.
برای مشاهده کامل گزارش تصویری روی ادامه مطلب کلیک کنید..
« همین تابستان بود که توی کلاسم بود و بالای سرش می ایستادم که بهتر یاد بگیره... و راحتتر سوالاتشو ازم بپرسه.. همین چند وقت پیش بود که با هم جلسه داشتیم و من دبیر جلسه بودم و وقتی می خواستم اسمشو بنویسم باهاش شوخی می کردم و بهش می گفتم: "قیطاسی"با "ق" صابونه یا با "ط" دو چشم!!؟؟ و حالا... وقتی که هنوز طنین صدای خنده هایش در گوش توست... آگهی فوتش را روی تابلوی اعلانات می بینی! چه کسی فکرش را میکرد؟! من که دوستش بودم یا پدر و مادرش که از هر کسی به او نزدیکتر بودند؟! آیا سالیان قبل که او متولد شد، پدر و مادرش می دانستند که فرزند عزیزشان 17-18 سال بیشتر میهمان آنها نیست؟! »
اینها جملاتی بود که این چند روزه از ذهنم می گذشت و وقتی همّ و غمّی از رفتنش بر دلم می ماند برای شادی روحش دعا می کردم و صلواتی می فرستادم... انالله و انا الیه راجعون! و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.. آقا مهرداد قیطاسی... دوست عزیز ما... وقتی که ماه رمضان هنوز به نیمه نرسیده بود.. با زبان روزه... جان به جان آفرین تسلیم کرد!
هرگونه استفاده از مطالب و
فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003 قدرت گرفته از پارسی بلاگ
No
Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use
all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003 Powered by Dear "Parsiblog.com"